واگویه های ذهن خاک خورده ما ...

غم در دل تنگ من از آن است که نیست ٬ یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

واگویه های ذهن خاک خورده ما ...

غم در دل تنگ من از آن است که نیست ٬ یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

.::روزگار درنگ::.

 

 

کنار پنجره می ایستم

 

گرمای وجودم را بر شیشه آه می سازم

 

سر انگشتانم نقش می زند نام تو را!

 

کاش تکرار نشود روزگار درنگ

 

صبوری می کنم کوچ پرستو را هر بار

 

نه ،اینبارمی خواهم با پرستو پی بهار روان شوم

 

شاید درنگ به تمامی بی معناست!

 

وقتی هنوز مات تولد شکوفه می شوم

 

مسحور یک نفس نسیم بهاری،

 

چشمانم سبزی بهار را تا ته کوچه های خیال

 

تا اوج درختان سترون دنبال می کند

 

می بینی!؟

 

درون خسته ام هنوز هم تا پی بهار توان دارد

 

وقتی باران هنوز معنای طراوت گلهاست

 

و تو!

 

آه و تو هر روز در ذهنم پر رنگتر می شوی

 

چه رویای زیباییست این پرواز

 

شاید درنگ به تمامی بی معناست!

 

نظرات 7 + ارسال نظر
نجفیان جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 16:09 http://www.vajja-zor0.blogsky.com

سلام
قشنگ بود.فونت خوبی هم انتخاب کردید.
این قالبی که انتخاب کردید به نظر من خیلی قشنگه.
و این نشان از سلیقه ی خوب شما داره.
موفق باشید

( امیر )سیاوش ۱۲ جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 16:14 http://loloknat.blogfa.com

درنگ را برایم معنا کن
درنگ معنای پرنده نیست
برای پرنده درنگ مرگ است
شاید زمان درنگ گذشته باشد
همان که گفتی
درنگ به تمامی بی معناست
اما برای بهار باید دوید
باید انرژی داد تا به انرژی رسید
با تو همراه می شوم تا بهار را بیابی
به بهار لبخند بزن
بهار پشت شیشه های فراموشی انتظارت را می کشد
تو را با بهارت تنها می گذارم
حتما برای هم حرفهایی دارید
.
.
.
پرستوی فراری از بهارم
یک امشب میهمان این دیارم

تا دوباره ...

پانیذ یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 http://esmateeshgh.blogfa.com/

سلام نهاله گل
اولا قالب وبلاگ و متنی که نوشتی حرف نداره یعنی بیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دوما خواهر من آخه عقلت کو؟
آخه چرا این کارا رو میکنی؟
امیر ساکت دارم با نهاله حرف میزنم
خودتو قاطی نکن
آره میگفتم نهاله جان
آخه این امیر آره همین چندششششششششششش آدمه که تو باهاش وب مشترک میزنی؟
امیر گفتم ساکت
آره خواهر از من گفتن در ضمن لینکت کردم

ههههههههههههههههههه چندشششششششششششششش خیلی هم دلت بخواد
من که می دونم داری از سوزش ... م خراسونو با سرعت ۱۲۰ می دووی ولی بی خیال
هر چی باشه تو چندششششششششششششی دیگه چه میشه کرد
ولی مرسی که اومدی
دیگه سفارش نکن و پیغوم پسغوم نکنم تا بیایااااااااااااااااااا
خودت جزو وظایفت باشه که بیای وبلاگمون.
بای

ضمنا خواهر منو خوب اومدی چندشششششششش ههههههههههه

شیما یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 13:07

چرا مات تولد شکوفه؟

پرستو ها همیشه لحن بهار را زودتر از ما زمینی ها میشنون

بهارت را باور کن تو را با بهار ت تنها می گذارم

موفق باشید تا همیشه

امیر یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 http://www.loloknat.blogfa.com

شاید فهمیده باشی همراهی با پرستو چه دشوار است
پرستو پیام بهار را با خود دارد ولی همیشه از سخت ترینها می گذرد .
اینبار هم پرستو را رها کردی
یعنی اصلا پی او روان هم نشدی
اینجا درنگ معنی پیدا می کند
ولی به راستی
چه رویای زیباییست پرواز



تا دوباره ...

امیر یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 http://www.loloknat.blogfa.com

اگر در و پنجره های اتاقت را ببندی خورشید بیرون را نپوشانده ای؛ بلکه خودت را در تاریکی محبوس کرده ای!
حتی اگر درها را بگشایی؛ پنجره ها را باز کنی؛ و پرده ها را هم کنار بزنی؛ باز اگر چشمانت را بسته نگه داری جز تاریکی نصیبی نخواهی برد.

امیر یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:16 http://www.loloknat.blogfa.com

من دیگر باور کرده ام



که هر کس ٬ تنها به اندازه دستهایش



می تواند دریا را با خود ببرد...



هر کس٬ تنها به اندازه چشمهایش



می تواند آسمان را پنهان کند...



و هر کس ٬ تنها به اندازه تنهایی اش



می تواند عاشق شود ...



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد