کنار پنجره می ایستم
گرمای وجودم را بر شیشه آه می سازم
سر انگشتانم نقش می زند نام تو را!
کاش تکرار نشود روزگار درنگ
صبوری می کنم کوچ پرستو را هر بار
نه ،اینبارمی خواهم با پرستو پی بهار روان شوم
شاید درنگ به تمامی بی معناست!
وقتی هنوز مات تولد شکوفه می شوم
مسحور یک نفس نسیم بهاری،
چشمانم سبزی بهار را تا ته کوچه های خیال
تا اوج درختان سترون دنبال می کند
می بینی!؟
درون خسته ام هنوز هم تا پی بهار توان دارد
وقتی باران هنوز معنای طراوت گلهاست
و تو!
آه و تو هر روز در ذهنم پر رنگتر می شوی
چه رویای زیباییست این پرواز
شاید درنگ به تمامی بی معناست!
سلام
قشنگ بود.فونت خوبی هم انتخاب کردید.
این قالبی که انتخاب کردید به نظر من خیلی قشنگه.
و این نشان از سلیقه ی خوب شما داره.
موفق باشید
درنگ را برایم معنا کن
درنگ معنای پرنده نیست
برای پرنده درنگ مرگ است
شاید زمان درنگ گذشته باشد
همان که گفتی
درنگ به تمامی بی معناست
اما برای بهار باید دوید
باید انرژی داد تا به انرژی رسید
با تو همراه می شوم تا بهار را بیابی
به بهار لبخند بزن
بهار پشت شیشه های فراموشی انتظارت را می کشد
تو را با بهارت تنها می گذارم
حتما برای هم حرفهایی دارید
.
.
.
پرستوی فراری از بهارم
یک امشب میهمان این دیارم
تا دوباره ...
سلام نهاله گل
اولا قالب وبلاگ و متنی که نوشتی حرف نداره یعنی بیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دوما خواهر من آخه عقلت کو؟
آخه چرا این کارا رو میکنی؟
امیر ساکت دارم با نهاله حرف میزنم
خودتو قاطی نکن
آره میگفتم نهاله جان
آخه این امیر آره همین چندششششششششششش آدمه که تو باهاش وب مشترک میزنی؟
امیر گفتم ساکت
آره خواهر از من گفتن در ضمن لینکت کردم
ههههههههههههههههههه چندشششششششششششششش خیلی هم دلت بخواد
من که می دونم داری از سوزش ... م خراسونو با سرعت ۱۲۰ می دووی ولی بی خیال
هر چی باشه تو چندششششششششششششی دیگه چه میشه کرد
ولی مرسی که اومدی
دیگه سفارش نکن و پیغوم پسغوم نکنم تا بیایااااااااااااااااااا
خودت جزو وظایفت باشه که بیای وبلاگمون.
بای
ضمنا خواهر منو خوب اومدی چندشششششششش ههههههههههه
چرا مات تولد شکوفه؟
پرستو ها همیشه لحن بهار را زودتر از ما زمینی ها میشنون
بهارت را باور کن تو را با بهار ت تنها می گذارم
موفق باشید تا همیشه
شاید فهمیده باشی همراهی با پرستو چه دشوار است
پرستو پیام بهار را با خود دارد ولی همیشه از سخت ترینها می گذرد .
اینبار هم پرستو را رها کردی
یعنی اصلا پی او روان هم نشدی
اینجا درنگ معنی پیدا می کند
ولی به راستی
چه رویای زیباییست پرواز
تا دوباره ...
اگر در و پنجره های اتاقت را ببندی خورشید بیرون را نپوشانده ای؛ بلکه خودت را در تاریکی محبوس کرده ای!
حتی اگر درها را بگشایی؛ پنجره ها را باز کنی؛ و پرده ها را هم کنار بزنی؛ باز اگر چشمانت را بسته نگه داری جز تاریکی نصیبی نخواهی برد.
من دیگر باور کرده ام
که هر کس ٬ تنها به اندازه دستهایش
می تواند دریا را با خود ببرد...
هر کس٬ تنها به اندازه چشمهایش
می تواند آسمان را پنهان کند...
و هر کس ٬ تنها به اندازه تنهایی اش
می تواند عاشق شود ...