گاهی ذهنت دچار رخوت می شود،
هرچه سعی می کنی تراوشی از ذهن ساکنت به وجود آید،
بی فایده است.
چاره ای جز این نیست که صبوری کنی تا ایام بی باری به سر آید
و دوباره قلم در دست گیری و بنویسی.
تخیل سیال،
وقتی جمود پیدا می کند،
انگار اسیر شده ای در زندان.
کلیدش را نمی دانی کجا نهاده ای.
تصور می کنی پنجره ای را رو به سمت بیرون،
ولی پشت پنجره خالی است.
هیچ تصویری در آن قاب نمی شود
و تو حسرت می خوری که هیچ راه فراری نیست
برای گذشتن از این دیوار.
ای کاش همیشه پشت دیوار،
تصویر نور بود و آسمان پر طراوت.
ولی این روزها که بر من می گذرد،
در ابهام غوطه ورم،
در جمود خیال.
دلکنده از هرچه آلایش.
نهاده قلب بر کف.
در انتظار عبور از دیوار.
روحم را پالایش می کنم.
سلام ... خواندمت
سلام خوبی
چه خبرا
ببخشید دیر شد نبودم...
آپ زیبایی بود
به من سر بزن
بای بای...
نا امید نیستم
که از امید بگویم
آنچه هست
یاًس مطلق نیست
عاقبت یک کلید
به قفل زنگار گرفته ما نیز می خورد
همان ماه
که به پنجره های دیگران می تابد
به پنجره های ما نیز خواهد تابید
یک روز
کسی نیز برای ما شعر خواهد گفت
چقدر زیبا...
سلام
احوال شما؟
خوفی؟
چه خبرا از عید؟
ایولللللللللللللللللللللللللللللل عجب وبلاگی
محشره پسر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دستت درد نکنه
باور کن اصلا اومدم تو وبلاگت روحم تازه شد
راستی ۵شنبه و جمعه رفتم حرم خیلی دعات کردم
من اپ کردم
منتظرتم زودی بیا
بدوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو بیا [گل][گل][گل]
$$$$$$_______________________________$$$$$
__$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$*
___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$*
____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$
______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$****
__________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,,
_____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,,
____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$
___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,,
_,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',,
*____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____*
______,;$*$,$$**'____________**'$$***,,
____,;'*___'_.*__________________*___ '*,,
,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,,
*.°
?
...°
....O
.......°o O ° O
.................°
.............. °
............. O
.............o....o°o
.................O....°
............o°°O.....o
...........O..........O
............° o o o O
......................?
...................?
...............?
...........?
........?
....?
.?
*?´¨)
¸.-´¸.-?´¨) ¸.-?¨)
(¸.-´ (¸.-` ??´¨) ?.-´¯`-.- ?
گلی در باغ اگر روئید ...
اگر افسرده شد ، خشکید ...
رسد تا باز فصل گل ...
به گلدان مهربانی کن ...
بهار نزدیکه
و وقتی بیاد دلخونه من و تو هم بوی شمعدانی خونه مادر بزرگ و میگیره
یادته نسیم خوش بهارو
به روی گونه تابیدی و رفتی
مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود
تو هستی مرا چیدی و رفتی
کنار اتظارت تا سحر گاه
شبی همپای پیچک ها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
شبی از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم برای قصه ام سوخت
غم انگیزست توشیداییم را
به چشم خویش فهمیدی و رفتی
چه باید کرد این هم سرنوشتی ست
ولی دل رابه چشمت هدیه کردم
سر راهت که می رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی
صدایت کردم از ژرفای یک یاس
به لحن آب نمنک باران
نمی دانم شنیدی برنگشتی
و یا این بار نشنیدی و رفتی
نسیم از جاده های دور آمد
نگاهش کردم و چیزی به من نگفت
توو هم در انتظار یک بهانه
از این رفتار رنجیدی و رفتی
عجب دریای غمنکی ست این عشق
ببین با سرنوشت من چها کرد
تو هم این رنجش خکستری را
میان یاد پیچیدی و رفتی
تمام غصه هایم مقل باران
فضای خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام این تلاطم
فقط یک لحظه باریدی و رفت ی
دلم پرسید از پروانه یک شب
چرا عاشق شدی در عجیبی ست
و یادم هست تو یک بار این را
ز یک دیوانه پزسیدی و رفتی
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط یک شب نیازم را ببینی
ولی در پاسخ این خواهش من
تو مثل غنچه خندید و رفتی
دلم گلدان شب بو های رویا ست
پر است از اطلسی های نگاهت
تو مثل یک گل سرخ وفادار
کنار خانه روییدی و رفتی
تمام بغض هایم مثل یک رنج
شکست و قصه ام در کوچه پیچید
ولی تو از صدای این شکستن
به جای غصه ترسیدی و رفتی
غروب کوچه های بی قراری
حضور روشنی را از تو می خواست
تو یک آن آمدی این روشنی را
بروی کوچه پاشیدی و رفتی
کنار من نشتی تا سپیده
ولی چشمان تو جای دگر بود
و من می دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستیدی و رفتی
نمی دانم چه می گویند گل ها
خدا می داند و نیلوفر و عشق
به من گفتند گل ها تا همیشه
تو از این شهر کوچیدی و رفتی
جنون در امتداد کوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرین بن بست این راه
مرا دیوانه نامیدی و رفتی
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من ن شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
هوای آسمان دیده ابریست
پر از تنهایی نمنک هجرت
تو تا بیراهه های بی قراری
دل من را کشانیدی و رفتی
پریشان کردی و شیدا نمودی
تمام جاده های شعر من را
رها کردی شکستی خرد گشتم
تو پایان مرا دیدی و رفتی
اوه بابا پیششششششششششرررررررررفتتتتتتتتتتتتتتتتت
کی بره این همه راهو
وبلاگ جدیدتم خیلی قشنگه بعدا البته مفصل میبینمش ونظر میدم به ما هم سر بزنید اقا
دلم برای کسی تنگ است
که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد
کسی که زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند
کسی که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند
سلام اقا امیر . قشنگ بود .سلام برسونی . جو جه ها رو بیاری .موفق باشی. التماس دعا . بای