ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است
اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود،
ساعتی پیش ، این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی
اما
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هرزه نشین
بیا و امشب را بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش
مگر چه می شود ، یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
مگر چه می شود ؟
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است
حرفهایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشائید به رفتار شما میتابد.
و به آنان گفتم
سنگ آرایش کوهستان نیست
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید
و به آنان گفتم هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم ، گفتم :
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این میخواهید؟...
زیبا بود مرسی
بهترین باش....... اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی ، بوته ای در دامنه ای باش. ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه روییده. اگر نمی توانی درخت باشی ، بوته باش، اگر نمی توانی بوته باشی ، علف کوچکی باش و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن اگر نمی توانی نهنگ باشی ، فقط یک ماهی کوچک باش ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه در این دنیا برای همه کاری هست کارهای بزرگ کارهای کمی کوچک و آنچه که وظیفه ماست ، چندان دور از دسترس نیست. اگر نمی توانی شاه راه باشی ، کوره راه باش اگر نمی توانی خورشید باشی ، ستاره باش با بردن و باختن ، اندازه ات نمی گیرند هر آنچه که هستی، بهترین باش
سلام امیر
مرسی که پیش ما اومدی
متنت خیلی قشنگ بود
آخی قالب وبلاگامون مثل همه !!!
بازم به ما سر بزن
سالم و شاد و پیروز باشی
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
سلام شیما جون
می بینم که شما هم شروع به نوشتن کردی
تبریک میگم
ایشالا ۱۰۰ پست این وبلاگو بهت تبریک بگم
مطمئنا دریا هم خوشحاله از این موضوع
قلم زیبایی داری
پایدار باشی
تا دوباره ...
خواب دیدم دست های کوچک من آشیانه تو می شود .
قطره قطره قلب کوچکم آب و دانه تو می شود
شب ستاره ها از تمام شاخه های من تاب می خورند
ریشه های تشنه ام توی حوض خانه خدا آب می خورند
من همیشه خواب دیده ام
ولی . . . . . . . . . . . .
ولی راستی هیچ فکر کرده ای
یک درخت توی باغ آسمان چقدر دیدنی است ؟
ریشه های ما اگرچه گیر کرده است
میوه های آرزو ولی رسیدنی است
تا دوباره
سلام امیر
سیا چندششششششششش درسته دیگه؟!
ازتوی وبلاگ ندا گلی اومدم یه سر اینجا فضولی
اینجا نویسندش کیه سیا؟!
سلام عموییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وبت قشنگه هااااااااااااااااااا مخصوصا قالبش
ولی چرا نوشته شیما؟
موفق باشی عمویی
بای
سلام عموییییییییییییییییییییییییییی
آخه من و شیما و نهاله با هم این وبلاگو می نویسیم
هر کدوم هم مطلب خودمونو آپ می کنیم ولی وبلاگ مال هممونه
قربون عموییییییییییی برم من اون پائین تریه رو من نوشتم
بهمون سر بزن عمووووووووووووووووووووووووووووووووویی